هرس
کمال گرایی طاعون سیاهیست که نابودگر خود و اطرافیان است، حتی اگر به اطرافیان سرایت نکند بیشک زندگیشان را تباه میکند. بزرگترین علامت این بیماری عدم پذیرش است، عدم پذیرش خود و یا دیگران. چطور بدون پذیرش میشود عاشق بود؟ مگر اولین گام عشق پذیرش نیست؟ پذیرشی از جنس همه آنچه که هست و یا نیست، پذیرشی از جنس مادری قدردان نسبت به نوزادی که درد دارد و خواب خوش برای مادر نذاشته. چطور میشود شیر داد به نوزادی و آن را نپذیرفت؟
مسیر کمال از جنس عدم پذیرش است، از جنس کتک زدن نوزادی شیرخوار که کلافگی آروغش امان مادر بیتجربه را بریده.
اما راه درمان از طاعون کمال چیست؟ باید هم مادر بود و هم نوزاد؛ باید خود را درختی ببینی که جز مهر چیز دیگری به آن ندهی و بدانی که این درخت بینقص است و اشتباه نمیکند. برای مادر و نوزاد بودن و یا درختی زیبا بودن لازم است اول دست از شلاق بکشی، شلاقی که با آن حس کاذب زنده بودن را میسازی، شلاقی که با آن خود و دیگران را تصحیح میکنی؛ باید از نقد کردن خود و دیگران دست بکشی.
گاهی این درخت نیازمند هرس است، اما نه در جهت بهبود (فراموش نکن که نیازی به بهبود نداری) بلکه هرسی از جنس فراموشی، طوری که اتفاقات را سبک شمرد و به دست فراموشی داد، و چه خوب که هر روز نو باشد و دیروز فراموش شده. این روش هرس کاربردش افزودن شادابیست و کم کردن غصههای بیهوده. فلسفه کهن چینی چنین گفته: «وقتی مرغابیان بر روی سطح دریاچه پرواز میکنند تصویرشان روی آب افتاده و آب از آن تصویر لذت میبرد اما حافظهای برای نگه داشتن تصویر ندارد.»
زیبایی درخت بودن در این است که وقتی از نقد کردن خود دست میکشی نیرویی که در جهت دست و پا زدن بیفایده تا دیروز هدر میرفت حالا صرف مهر ورزیدن به این درخت زیبا میشود و در پاسخ این درخت بهتر و بیشتر میوه میدهد و زیباتر میشود؛ بدون نیاز به شکنجه کمال گرایی، کمال مطلق خود را نمایان میکند.
تنها سوالی که باقی مانده این است که چه درختی دوست داری؟ درخت آلبالو، سیب یا نارنج؟ درختت را انتخاب کن نازنینم.
وقتی به نانوایی میروم میبینم که چطور معرفت همه ما تحت آزمون است، و میدانم که با معرفتترین در آن میان گندم است و آب و آتش. چه زیباست آن دانه در دهان گاوی شیر ده که نیمهای از آن شیر میشود و نیمه دیگر پهن.
جستجو کن و ببین که انسان فقط یکی از مخلوقات است و نه اشرف آنها و چه آسودهتر که مثل یکی از مخلوقات به خود بنگرد و نه اشرف.